امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://sell.cloob24.com
0

رویکردهای نظری در سلامت روانی

انجمن ملی بهداشت روانی آمریکا ویژگی های افراد دارای سلامت روانی را در دو طبقه اساسی: (1) احساس رضایت و آسودگی در مورد خود، و (2) احساس رضایت درباره دیگران و توانایی انجام امور زندگی دسته بندی کرده است. از این دیدگاه، سازگاری فرایندی پیوسته است که نیاز به ساختن دارد. چون سازگاری یک رفتار همگن فردی است که سایر اعضای جامعه نیز می توانند نمودهای آن را در شخص بازشناسی کنند (پاتاک، 1990). بنابراین، سلامت روانی صرف فقدان اختلال یا بیماری روانی نیست بلکه شامل وجود عوامل مثبت مانند امیدواری، عزت نفس و شادکامی است (ریف و سینگر، 1998). بنابراین، سلامت روانی یک فرایند رشدی به شمار می آید که چگونگی پیدایش و تحول آن تحت تاثیر شرایط اجتماعی و فردی افراد در طی رشد می باشد.

رویکرد روانکاوی

از دیدگاه روانکاوی، مشکلات انسان در گذشته ریشه دارند. تثبیت ها و نیروگذاری های روانی ناپخته در گذشته منجر به جستجوی الگوهای ارضا کننده لیبیدویی نامتناسب می­شوند. این الگوهای نامناسب نیز موجب محرومیت، اضطراب و یکدندگی فرد در آینده می­شوند و مانع کوشش او برای کسب رضایتمندی متناسب می­شوند. ضربه اولیه مانع هدایت و کنترل غرایز به شکل پخته و معقول می­شوند. من برتر سخت گیر هر گونه بیان غرایز را مهار می­کند و فرد را تحت فشار قرار می­دهد تا بخش اعظم انرژی روانی خود را صرف نگهداری این مهارها کند. چنین افرادی انرژی اندکی را صرف پرداختن به واقعیت می­کنند. بنابراین، به نظر فروید سلامت روانی- شناختی یک ایده آل است نه یک هنجار آماری (خدارحیمی، 1374). به عقیده فروید ویژگی­های خاصی برای سلامت روان شناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی خودآگاهی است. به نظر فروید، خودآگاهی برای سلامت روان شناختی کفایت کننده نیست. به عقیده وی، انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روان جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد. فروید در حیطه روان شناسی نامتعارف افراد را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم کرد و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب
می­داند. به عقیده فروید نوع مکانیزم­های دفاعی مورد استفاده افراد سالم، روان نژند و روان پریش متفاوت است (خدارحیمی،1374، دوراند و بارلو، 2010).

رویکرد زیست شناختی

طبق رویکرد زیست شناختی در سلامت روانی، همه رفتارهای غیر انطباقی ناشی از اختلال عملکرد یا ساختار بدن است. تبیین چنین اختلالی یا نقص موروثی است یا نقص ناشی از آسیب یا عفونت قبل یا بعد از تولد، یا کژکاری کم و بیش فیزیولوژیکی حاصل از بعضی شرایط که در زمان خاصی ظاهر می­شوند (ساراسون و ساراسون، 1988). گرچه در حال حاضر، اثبات این موضوع که آسیب به سلول­های مغزی سبب ایجاد چنین بیماری می­شود، در حد یک فرضیه و شاید یک گمان علمی است. ولی این که چه عواملی باعث می­شود تا این گمان علمی همچنان پا برجا باشد ناشی از پژوهش­هایی است که درباره رابطه جسم و رفتار در نوع انسان انجام شده است (ساراسون و ساراسون، 1988). هسته اصلی نقطه نظر زیست شناختی نتیجه یافته­هایی است که در مورد رابطه بین عفونت­ها و نواقص بدنی با رفتار پریشان و مختل وجود دارد. زیرا پژوهش های بالینی و همه گیر شناسی تاثیر برخی ازعوامل روانشناختی ناب برسلامت جسمانی انسان را به اثبات رسانیده­اند (خدارحیمی،1374، دوراند و بارلو، 2010).

رویکرد روانی اجتماعی

رویکرد روانی – اجتماعی رفتار غیر انطباقی را حداقل تا حدی به عنوان نقصی در نظام حمایت اجتماعی فرد می­بیند. می­توان گفت شرایط محیطی و ویژگی­های فردی با هم تعامل می­کنند یا ترکیب می­شوند تا محصولی خاص، یعنی رفتار فرد ایجاد شود (ساراسون و ساراسون، 1988).رویکرد روانی-اجتماعی در سلامت روانی بیشتر بر تعامل فرد و جامعه استوار است. برای نمونه،بنا بر نظریه آدلر فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود، در حد توان اقدام به رفع آنها می­کند. همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. غایی ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق "خویشتن" است. از ویژگی­های دیگر سلامت روان شناختی در نظریه آدلر این است که فرد سالم به طور مرتب به بررسی ماهیت اهداف و ادراک خویش می­پردازد و اشتباهاتش را برطرف می­کند. در رویکرد روانی– اجتماعی نسبت به سلامت روان، فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می­کند و اشتباهات اساسی شامل تعمیم مطلق، اهداف نادرست و محال، درک نادرست و توقع بی­مورد از زندگی، تقلیل یا کاستن ارزشمندی خود، ارزش­ها و باورهای غلط می­باشد. به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی اصولا نتیجه عملکرد قوی و قدرتمند "من" است. من عنوان و مفهومی است که نشان دهنده توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقی و سازشی است (خدارحیمی،1374، دوراند و بارلو، 2010).

رویکرد انسانگرایی

در رویکرد انسان گرایی،به نظر آلپورت روان نژندی پیامد نقصان و کمبود سلامت روانی است. به نظر آلپورت، نوعی تفاوت کیفی به وسعت یک اقیانوس بزرگ بین شخصیت سالم و روان نژند وجود دارد (خدارحیمی، 1374). بر عکس، رفتار افراد سالم جهت گیری خود آگاهانه دارد و با بینش و بصیرت و خود مختاری همراه است و انگیزش این افراد بیشتر در آینده ریشه دارد. آلپورت معیار سلامت روان شناختی را "امنیت عاطفی[26]" می­نامد. چون شخص بالغ می­تواند محرومیت­ها و تحریکات غیر قابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید. همچنین در رویکرد انسان گرایی، به عقیده راجرز "آفرینندگی" مهمترین میل ذاتی انسان سالم است. همچنین شیوه­های خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می­شوند به میزان محبتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. "ارضای توجه مثبت غیر مشروط" و دریافت محبت غیر مشروط و تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیت است. به عقیده وی شخصیت سالم یک فرایند است نه یک حالت، مسیر است نه مقصد. به عقیده وی شکوفایی خود نیازمند با شهامت بودن و غوطه ور شدن در جریان زندگی است. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و لذا بسته نیستند، انعطاف پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسان ها عاطفی ترند (خدارحیمی، 1374). مازلو انگیزش شخصیت سالم و بیمار را متفاوت می­داند. به نظر وی انگیزش شخصیت سالم، فرا انگیزش است. لذا افراد خواستار خودشکوفایی سعی و تلاش ندارند بلکه تکامل می­یابند. در حالی که افراد ناسالم تحت تاثیر " نیازهای کمبود " هستند ولی افراد سالم تحت تاثیر " نیازهای بودن[31]" هستند (خدارحیمی، 1374).

رویکرد شناختی

در رویکرد شناختی نسبت به سلامت روان تاکید اساسی و عمده متوجه فرایندهای درونی است. البته رویکردشناختی بر این تاکید دارد که افراد چگونه اطلاعات را کسب کرده و تفسیر می­کنند و آنها را برای حل مشکلات بکار می­گیرند (کاپلان و سادوک[32]، 1988). برای نمونه، کلی[33] بر نقش سازه­های شخصی[34] به عنوان علل واکنش­های هیجانی تکیه می­کرد. بنابراین، کلی معتقد بود که شناخت پیش از هیجان روی می­دهد (ساراسون و ساراسون، 1988). به نظر کلی، افراد سالم خواهان ارزیابی سازه­های شخصی خود هستند و درستی نوع تعامل خود را با دیگران آزمایش می­کنند (خدارحیمی، 1374). آلیس[35] یکی دیگر از نظریه پردازان دیدگاه شناختی، در پیدایش بیماری روانی یا سلامت روان شناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، اجتماع و روان شناختی را مورد توجه قرار می­دهد. به نظر او عدم سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسان برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات و آرزوها، توقع خوش رفتاری و خوبی مداوم از دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زودرنجی و آشفتگی ناشی می­شود (خدارحیمی،1374، دوراند و بارلو، 2010)..

رویکرد رفتاری

رویکرد رفتاری نیز برای مفهوم سلامت روان بر اساس یادگیری[36] استوار است. گروه اول ظریات رفتاری معتقد است رویدادهای پنهان مثل افکار و احساسات رفتار به حساب نمی­آیند. این گروه به رهبری اسکینر[37] معتقدند تنها با کنار گذاشتن همه امور مربوط به فرایند درون می توان رویکردی کاملا علمی نسبت به رفتار داشت. این رویکرد محیط گرایانه محض، تبیین رفتار را تنها بر رویدادهای مشاهده شده پایه می گذارد. ولی از دید نظریه پردازان گروه دوم که موسوم به نظریه پردازان یادگیری اجتماعی[38] هستند، عقیده بر این است که عواملی چند با یکدیگر تلفیق می­شوند تا رفتار اجتماعی را شکل دهند و اثر تجارب یادگیری را تعدیل کنند. هرچند نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند رویدادهای ناآشکار به صورت واسطه­های بین محرک خارجی و رفتار آشکار عمل می­کنند، اما ماهیت این فرایند روشن نیست (کاپلان و سادوک، 1988). بنابراین، سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو می شود از طریق شیوه اصلاح رفتار[39] برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش بطور متناسب استفاده می­جوید تا وقتی که به هنجار پذیری اجتماعی برسد (خدارحیمی، 1374). حال آن از دیدگاه رویکرد یادگیری اجتماعی - شناختی[40]، هرگونه واکنش به شرایط اجتماعی و فیزیکی تابع یادگیری الگویی و مشاهده غیر مستقیم یا غیر مستقیم است. بدیهی است این فرایند الگوسازی[41] شامل مراحل: توجه، یادسپاری، بازآفرینی و ارزیابی است (سیف، 1385).


خرید و دانلود - 29,700 تومان