امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://sell.cloob24.com
0

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع سلامت روان

در 28صفحه با فرمت doc

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع:    انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

سلامت روان

مفهوم سلامت روان

پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه­ «بهداشت روانی» و«سلامت روانی» و «بهزیستی روانی» اگر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می­روند (هرشنسن و پاور، 1988، ترجمه منشی طوسی،1374).

سلامت یکی از مفاهیم ضروری و همواره مورد بحث دنیای پیچیده انسان است که قدمتی به بلندای هستی وی دارد. سلامتی کیفیتی از زندگی می­باشد که تعریف آن مشکل و اندازه­گیری آن نیز سخت می­باشد. متخصصان تعاریف متعددی از مفهوم سلامت ارائه کرده­اند اما همه آنها به­طور مشترک مسؤولیت درقبال وجود خود و انتخاب سبک زندگی سالم را سرلوحه مباحث خود قرار داده­اند و همه آنها با هدف به حداکثر رساندن توان فرد برای بهتر زیستن توجه دارند.

برای سلامتی معانی متعددی وجود دارد هرچند کلمه سلامتی برای ما شناخته شده و دارای مفهوم مشخص است، با این وجود تعریف آن آسان نیست و برای مردم مختلف معنای متفاوتی دارد. معنای لغوی سلامتی کامل بودن، بی­عیب بودن، تندرستی و مقدس بودن است. سلامت در بُعد جسمانی و روانی معنا می­یابد، زیرا انسان به تنهایی نه جسم است و نه روان، بلکه تلفیقی از این دو عنصر می­باشد. لذا چون انسان در محیط اجتماع به سر می­برد و در اجتماع پیوسته در معرض عوامل اجتماعی و بیولوژیکی گوناگون قرار می­گیرد، نتیجه آن اختلال در سلامت روانی است. اغلب مردم از اهمیت حفظ سلامت جسمانی خود آگاهند و از روش­هایی چون ورزش منظم، تغذیه مناسب، و آزمایش­های طبی مرتب برای کسب اطمینان از سلامتی خود استفاده می­کنند، اما تنها تعداد کمی از مردم به اهمیت حفظ بهداشت روان خود واقف هستند. هر چند همه در زندگی خود فشار روانی را تجربه می­کنند و قطعاً میزان معینی از آن برای انگیزش مفید است، اما سطوح فشار روانی باید به دقت مورد بازبینی واقع شود. فشار روانی می­تواند مشکلات جسمانی (فشارخون بالا، سردرد، گردن­درد، خستگی)، تولید کند و ممکن است سرآغازی برای ناتوانی روانی در بعضی از افراد باشد. بنابراین اصطلاح سلامت روانی، اصطلاحی است که از آن برای بیان و اظهارکردن هدف خاصی برای جامعه استفاده می­شود. هر فرهنگی براساس معیارهای خاص خود به دنبال سلامت روانی است. هدف هر جامعه این است که شرایطی را که سلامت اعضای جامعه را تضمین می­کند آماده نماید. منظور از سلامت روانی، سلامت ابعاد خاصی از انسان مثل هوش، ذهن، حالت و فکر می­باشد. از طرف دیگر سلامت روانی روی سلامت فیزیکی هم تأثیر دارد. بسیاری از پژوهش­های اخیر مشخص کرده­اند که یک سری اختلال­های فیزیکی و جسمی به شرایط خاص روانی مرتبط هستند (نجات، 1378).

تاریخچه بهداشت روان

در حقیقت بهداشت روان را می­توان یکی از قدیمی­ترین موضوعات به شمار آورد. زیرا بیماری­های روانی از زمان­های قدیم وجود داشته، بطوری­که بقراط در حدود 400 سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماری جسمی باید درمان کرد. تقریباً از سال 1930 یعنی بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی بهداشت روان بود که این رشته بصورت جزئی از علوم پزشکی درآمد و سازمان­های روانپزشکی و مراکز پیشگیری درکشورهای مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند.

در سال 1930 اولین کنگره بین­المللی بهداشت روان با شرکت نمایندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکیل شد و مشکلات روانی کشورها و مسائلی از قبیل تأسیس بیمارستان­ها، مراکز درمان سرپایی، مراکزکودکان عقب مانده ذهنی و نظایر آن مورد مطالعه قرار گرفت. ولی در 18 سال بعد یعنی در سال 1948 در سومین کنگره بین المللی بهداشت روان که در لندن تشکیل شد اساس فدراسیون جهانی بهداشت روان بنیان­گذاری شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو و سازمان جهانی بهداشت درآمد بطوری­که این سازمان در ژنو نقش رهبری رسمی فدراسیون جهانی بهداشت روان را به عهده گرفت.از آن تاریخ به بعد هر سال یک جلسه بین­المللی و هر چهار سال یکبار کنگره جهانی تشکیل شده و می­شود. در نتیجه تلاش و کوشش­های پیگیر روز 18 فروردین مطابق با هفتم آوریل روز جهانی بهداشت اعلام گردیده و در سراسر جهان مسائل بهداشتی کشورها مورد بررسی قرار می گیرد.ضمناً از مسئولین بهداشتی کشورهای مختلف خواسته شده تا برنامه­های بهداشت روانی را جزو برنامه­های بهداشت عمومی قرار دهند.

در کشور ایران نیز علیرغم آنکه از زمان محمدبن زکریای رازی و بعد، ابوعلی سینا به بیماران روانی(دیوانگان آن زمان) توجه داشته و برای آنها از دستورات مختلف دارویی و روش­های گوناگونی همچون تلقین استفاده می­کردند، ولی بطور رسمی در سال 1366 برنامه­های روانشناسی و بهداشت روان از رادیوی ایران آغاز شد و در سال 1338 اداره بهداشت روانی در اداره کلّ بهداشت وزارت بهداری وقت، تشکیل گردید.اگرچه از سال 1319 تدریس روانپزشکی در دانشگاه تهران آغاز شده بود با قبول استراتژی P.H.C توسط جمهوری اسلامی  ایران و ایجاد شبکه­های بهداشتی درمانی، در کشور، موضوع بهداشت روان به منزله جزء نهم خدمات اولیه بهداشتی پذیرفته شد و در حال حاضر نیز از موضوعات بسیار ضروری در کشور، مورد توجه قرار دارد.


- Hershenson

- Power


خرید و دانلود - 24,200 تومان
0

سلامت روان:

ریشه لغوی واژه انگلیسی «health» در واژه­های«haelth»، «haelp» به معنی کل و(heal) «haelen» انگلیسی قدیم و کلمه آلمانی قدیم«heilen» و «heilida» به معنی کل قرار دارد. گراهام1(1992) این ریشه لغوی را با کلمات انگلیسی «halig» و آلمانی قدیم «heilig» که به معنی مقدس است ارتباط داده است. بنابراین از نظر ریشه­شناسی لغوی سالم بودن به معنی کلیت داشتن یا مقدس بودن است. بدین ترتیب شامل ویژگی­های معنوی و فیزیکی است. از نظر سارتریوس سلامتی غیر قابل رویت است و مستلزم تظاهر کارکرد بخش­های مستقل روانی جسمی و اجتماعی است. مانی این رویکردهای کل نگر در مورد سلامتی را به کل جهان گسترش می­دهد و سلامتی بشر را از سلامتی سیاره زمین جدایی ناپذیر می­داند. تودور(1996) سلامتی روان را به شرح زیر تعریف می­کند.

سلامت روان شامل: توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره­وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی و ارزیابی نسبی گری از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش­هایش است و نمی­توان آن را جدای از سایر پدیده­های چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می­پردازد، می­سازند. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیاست، انسان­هایی که مؤثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی رفتار ملاحظه­گرانه و گرایش شاد را حفظ می­کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه­ها و موضوعات مختلف  مانند: عدم وجود علایم احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آن را در بر می­گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست باید سلامت درونی روانی را به حساب آوریم. سلامت روان ظرفیت رشد و نمو شخصی می­باشد و یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان یعنی هماهنگی بین ارزش­ها، علایق­ها و نگرش­ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه برنامه­ریزی واقع­بینانه برای زندگی و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، سلامت جسم نیست بلکه به دیدگاه و سطح روانشناختی ارتباطات فرد، محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی به وسیله روان انجام می­شود. سلامت روان ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوه­ای است که ما را قادر به درک ظرفیت­های طبیعی خود می­کند و به جای جدا کردن ما از سایر انسان­هایی که دنیای ما را می­سازند، نوعی وحدت بین ما و دیگران بوجود می­آورد.سلامت روان، توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن است، نوعی حس هویت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، که همراه است با درک واقعیت درون و بیرون از خود و رشد واقع­بینی و استدلال(فرهیخته1389).

سلامت روانی:1

     پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه­ی «بهداشت روانی»، «سلامت روانی» و «بهزیستی روانی2» گر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می­روند(هرشن سن3 و پاور4، 1988،ترجمه منشی طوسی،1374).

کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می­کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب»(میلانی­فر، 1376).

بهداشت روانی یک زمینه تخصصی در محدوده­ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماری­های روانی، کنترل عوامل مؤثر در بروز بیماری­های روانی، تشخیص زودرس بیماری­های روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماری­های روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش­آمدهای زندگی(میلانی­فر، 1376).

      سلامت روانی را می­توان بر اساس تعریف کلی و وسیع­تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده­ای تغییر یافته است. عمر طولانی­تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماری­های مهلک با کشف آنتی­بیوتیک­ها و پیشرفت­های علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می­دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تأثیر می­گیرد و بر آن­ها تأثیر می­گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می­کند که فرد با خود و سبک زندگی­اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور بر این است که فرد باید بر زندگی­اش کنترل داشته باشد و فقط در چنین حالتی است که می­توان آن قسمت­هایی را که درباره­ی خود یا زندگی­اش مسأله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور، 1988، ترجمه منشی طوسی،1374).

یهودا (1959، به نقل از منشی طوسی،1374) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد:

الف) نگرش مثبت به خود       

ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی

ج) عملکرد روانی یکپارچه      

د) خود مختاری یا استقلال شخصی

ه) درک صحیح از واقعیت     

و) تسلط بر محیط

     دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت1(1961، به نقل از منشی طوسی، 1374) همه­ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود:

الف) نشان دادن ارزش­های مثبت بشری                

ب) داشتن قابلیت اندازه­گیری و تشخیص

ج) داشتن ارتباط با نظریه­های شخصیت           

د) مرتبط بودن با بافت­های اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده­اند.

به این ترتیب، متخصصان بعدی کارشان را روی مفاهیمی کلی از قبیل بهنجار بودن یا بهزیستی متمرکز کردند. امروزه مفهوم مقابله2 به منزله ملاک سلامت روانی به نوشته­های رشته­های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است(هرشنسن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی، 1374).

بعضی از محققان معتقدند سلامت روانی حالتی از بهزیستی و وجود این احساس در فرد است که می­تواند با جامعه کنار بیاید. سلامت روانی به معنای احساس رضایت، روان سالم­تر و تطابق اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه است(کاپلان و سادوک،  1999، ترجمه پور افکاری،1376).

سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را قابلیت ایجاد ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی و حل مناسب و منطقی تضادهای غریزی و تمایلات شخصی، به طوری که فرد بتواند از مجموعه تضادها ترکیبی متعادل به وجود آورد، می­داند. طبق تعریفی که این سازمان ارائه می­دهد، وظیفه اصلی بهداشت روانی، تأمین سلامت روان است تا به مدد آن بتواند قوا و استعدادهای روانی را پرورش داد. در واقع، بهداشت روانی مبتنی بر سه پایه است: 

الف) حفظ و تأمین سلامت روان

ب) ریشه کن ساختن عوامل بیماری­زا و پیشگیری از ابتلاء به بیماری­های روانی

ج) ایجاد زمینه­ی مساعد برای رشد و شکوفایی شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت نهفته در آن­ها (سامی کرمانی، 1354).

به طور کلی شخص دارای سلامت روان می­تواند با مشکلات دوران رشد روبرو شود و قادر است در عین کسب فردیت با محیط نیز انطباق یابد. به نظر می­رسد تعریف رضایت بخش از سلامت روانی برای فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاری موفقیت­آمیز و رفتار شایسته مطلوب است. بنابراین هرگونه ملاکی که به عنوان اساس سلامتی در نظر گرفته می­شود باید شامل رفتار بیرونی و احساسات درونی باشد(بنی جمال واحدی،1370).



1. Graham

1.Mental health

2.Well- being

3.Hershenson

Power.4

1.Smith

.Coping2


خرید و دانلود - 29,700 تومان
0

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع:    انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

سلامت روان

تودور (1996) سلامتی روان را به شرح زیر تعریف می کند. سلامت روان شامل: توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی و ارزیابی نسبی گری از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش هایش است و نمی توان آن را جدای از سایر پدیده های چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می پردازد، می سازند. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیاست، انسان هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه ها و موضوعات مختلف  مانند: عدم  وجود علایم احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آن را در بر می گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست باید سلامت درونی روانی را به حساب آوریم. سلامت روان ظرفیت رشد و نمو شخصی می باشد. و یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان یعنی هماهنگی بین ارزش ها، علایق ها و نگرش ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه برنامه ریزی واقع بینانه برای زندگی و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، سلامت جسم نیست بلکه به دیدگاه و سطح روانشناختی ارتباطات فرد، محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی به وسیله روان انجام می شود. سلامت روان ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوه ای است که ما را قادر به درک ظرفیتهای طبیعی خود می کند و به جای جدا کردن ما از سایر انسانهایی که دنیای ما را می سازند، نوعی وحدت بین ما و دیگران بوجود می آورد.سلامت روان، توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن است، نوعی حس هویت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، که همراه است با درک واقعیت درون و بیرون از خود و رشد واقع بینی و استدلال (آقاجانی و اسدی نوقابی، 1381).

تعریف سلامت روان:1

پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روان لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه ی«بهداشت روانی» و«سلامت روانی» و «بهزیستی روانی2»گر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می روند (هرشن سن3 و پاور4، 1988، ترجمه منشی طوسی، 1374).

کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب (میلانی­فر، 1376).

بهداشت روانی یک زمینه تخصصی در محدوده ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی (میلانی فر، 1376).

سلامت روانی را می توان براساس تعریف کلی و وسیع تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده ای تغییر یافته است. عمر طولانی تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می کند که فرد با خود وسبک زندگی اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور براین است که فرد باید بر زندگی اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می توان آن قسمت هایی را که درباره ی خود یا زندگی اش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی،1374).


1.Mental health

2.Well- being

3.Hershenson

Power.4


خرید و دانلود - 36,300 تومان
0

پیشینه ومبانی نظری پژوهش ایمان مذهبی و سلامت روان

توضیحات: فصل دوم (پیشینه ی پژوهش)

همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA  جهت استفاده فصل دو

توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو

منبع :                          دارد (به شیوه APA)

نوع فایل:                 WORD و با فرمت doc

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

ایمان در لغت به معنای تصدیق و در اصطلاح دینی به معنای تصدیق و تسلیم به خدا و پذیرش حقانیت پیامبران الهی و کتب و فرمان‌هایی است که خداوند برای هدایت و تربیت انسان‌ها فرستاده است. در گفتاری از امیرالمؤمنین (ع) ایمان شناختن به دل و اقرار به زبان و عمل و بردن فرمان با اندام­ها و جوارح معرفی شده است (بدخشانی، 1388).

برخی نویسندگان (مثلاً، آذربایجانی، 1387، ص. 131) معتقدند که ایمان یکی از ویژگی‌های تأثیرگذار شخصیت است و از لحاظ سلسله مراتبی در بالاترین سطح و به‌عنوان عامل مرتبه‌ی سوم قلمداد می‌شود. به اعتقاد این نویسندگان ایمان مذهبی تأثیری گسترده بر ابعاد عاطفی، اخلاقی و اجتماعی زندگی انسان می‌گذارد و همه ابعاد این تأثیرات را نمی‌توان با ابزارهای مادی­گرایانه اندازه‌گیری کرد.

 برخی از محققان مانند فولر (1981) ایمان را مفهومی انسجام دهنده قلمداد می‌کنند که نیاز به دین ندارد. در این دیدگاه، ایمان به‌عنوان عاملی برای انسجام بخشیدن به نیروهای متعدد و روابطی که زندگی مردم را تشکیل می‌دهد تعریف می‌شود که انسان‌ها را به سمت زندگی و زیستن سوق می‌دهد. در این دیدگاه، ایمان اساسی‌ترین مقوله در تلاش انسان برای ارتباط با تعالی (وجود بالا و فراتر از حدود تجربه ماده) قلمداد شده است (وارن، 2006، به نقل از گودرزی).

2. دیدگاه‌های مربوط به ایمان و معنویت

بهرام دشتکی (1389) در مقاله‌ای به بهترین نحو دیدگاه‌های پیرامون مذهب و معنویت را گرد آورده است. به گفته‌ی وی، نگاهی اجمالی به بازخورد روان­شناسان برجسته نشان می‌دهد که دست‌کم در حد نظام‌های بزرگ روان‌شناختی، روان­شناسان دیدگاهی بدبینانه به مذهب ارائه کرده‌اند. شاید این برداشت از دین، به فلسفه‌های غالب در آن زمان، حرکت افراطی علوم به‌سوی عینی‌نگری و نیز کنشگری‌های مذهب در آن زمان بازگردد. درمانگران دارای جهت‌گیری روان تحلیلگری، گرایش‌های مذهبی را نشانه‌های انحراف از سلامت می‌دانستند و تحت تأثیر فروید، معتقد بودند که پیوند با خداوند، ادامه‌ی وابستگی دوران کودکی است. بر اساس این نظریه، اعمال مذهبی، تکرار رفتارهای روان­آزرده­وار کودکی درباره‌ی والدین است. فروید می‌گوید که تا زمانی که دنیا تهدیدآمیز و پیش‌بینی‌نشده باشد، انسان در پی پدری متعالی است تا احساس محافظت و احساس ایمنی را در خود به وجود آورد (جنیا 1995، به نقل از جان بزرگی).

مقیاس جهت‌گیری مذهبی آلپورت، مبنای منطقی فراهم کرده است که بر طبق آن، مذهب بهتر درک می‌شود (داناهو، 1985). وی مذهب را به دو صورت درونی و برونی می‌داند و معتقد است که مذهب درونی ساختار معنا دهنده دارد، برحسب این­که تمام زندگی درک شده است. همچنین، آلپورت دریافت که مذهب درونی، با انعطاف‌پذیری، تساهل، پختگی، یکپارچگی و وحدت در ارتباط است و مذهب بیرونی، مذهب آسودگی، قراردادهای اجتماعی و فردی می‌باشد و در ارتباط با طبقه‌بندی‌ها، تبعیض، استثناسازی، ناپختگی، وابستگی، دیدگاه فایده گرا و تدافعی است (دیلی، 1997).

جلال تهرانی (1995) عنوان کرد که مذهب ظاهری در خدمت نیازها و ارزش‌های دیگری از قبیل کسب موفقیت و موقعیت در خانواده یا گروه اجتماعی و مجوز فعالیت‌های به سود فرد است و به جای آن­که روشنی‌بخش ارزش‌ها و زندگی باشد، مانعی در برابر واقعیت است؛ ازاین‌رو، طبیعی است که چنین مذهبی موردانتقاد نظریه‌پردازانی همچون فروید (1964) قرار گیرد که معتقدند مذهب ساختاری روان­نژند دارد و موجب ریا و تعصب می‌شود (مایرز، 1994، به نقل از برآبادی، 1383).

همان‌گونه که فروید و برخی از دانشمندان دیگر معتقدند، مذهب دست‌کم تا اندازه­ای در نیاز به امنیت و حمایت ریشه دارد. هود و همکارانش (1996) نتیجه گرفتند که بیشتر مردم در مواقع سختی به خدا روی می‌آورند. مواقعی که سبب ایجاد چنین وضعیتی می‌شود عبارت‌اند از:

1- بیماری، ناتوانی و رویدادهای منفی که سبب ضعف روانی و جسمی می‌شوند؛

2- انتظار مرگ یا مرگ دوستان و خویشاوندان؛

3- رویارویی با موقعیت ناخوشایند در زندگی (هان، 1997؛ لاولند، 1968؛ و پارکس، 1972، به نقل از بزرگی، 1383).

هرچند فروید دین را توهم، روان آزردگی جهانی و افیون توصیف می‌کند که امید دارد انسان‌ها بر آن چیره شوند (آینده‌ی توهم)، علاقه شدیدی به رفتار مذهبی داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است (کولینز و وودز، به نقل از حیدری، 1382).

البته در عصر فروید، قضاوت منصفانه درباره دین غیرممکن بود. افزون بر آن، نتیجه تحلیل روانی محقق، تابع پیش‌فرض‌های اوست. اگر یکی از پیش‌فرض‌ها بیان کند که دین هیچ اختیار عینی ندارد و به‌هیچ‌وجه، حاکی از حقیقتی متعالی نیست، این نتیجه طبیعی خواهد بود که تجربه، اندیشه و مناسک دینی فرد، برخاسته از نیازها و تمایلات اوست (ولف، 1997، به نقل از ناروتی نصرتی، 1380).

جینا (1995، به نقل از جان بزرگی، 1378) عنوان می‌کند که در میان روان­شناسان رفتار که زیرگروهی از رفتاری­گراها به شمار می‌روند نیز مخالفت با مذهب و معنویت به چشم می‌خورد. به دنبال مخالفت الیس، بنیان‌گذار مکتب عقلانی-عاطفی، با مذهب، بسیاری از روان‌درمانگران شناختی معتقد بودند که هرگونه باور مذهبی، غیرمنطقی و ناپخته است. از نظر الیس و پیروانش، دیدگاه مبتنی بر انکار وجود خدا، راه رسیدن به کمال مطلوب سلامتی و خوبی است.

یونگ، خدا را در زندگی انسان دخیل می‌داند. به اعتقاد وی، خدا با وجود انسان آمیخته است و انسان با او زندگی، احساس و تجربه می‌نماید. به همین دلیل، منبع آن را تعیین می‌کند (روان انسان)، ولی سخن فلاسفه و کلامی‌ها را در شناخت خدا مبهم می‌داند. همین امر سبب شد که یونگ در کسوت کسی که منبع تجارب دینی و افکار مذهبی را روان آدمی می‌داند، به لاادری­گرایی و حتی الحاد متهم شود. یونگ در پاسخ می‌گوید که از دیدگاه روان­شناسان، درباره خدا بیش از آن­چه در روان آدمی وجود دارد، نمی‌توان اظهارنظر کرد؛ روان­شناسان تنها می‌توانند نشانه‌ها و آثار و نه نشانه‌گذار را بشناسد (یونگ، 1938، به نقل از نارویی نصرتی، 1380).


خرید و دانلود - 28,600 تومان