امروز یکشنبه 04 آذر 1403 http://sell.cloob24.com
0

منابع: دارد

پژوهش های داخلی و خارجی: دارد

کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پژوهش، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی

تعداد صفحه: 26صفحه

توضیحات از متن فایل

رد پای اندیشه بازارگرایی را می­توان در اوایل دهه پنجاه میلادی یافت، زمانی که پیتر دراکر(1954) مشتری را پایه و اساس سازمان­ها عنوان کرد و آن را برای حیات سازمان­ها ضروری دانست. اظهارات دراکر توسط لویت(1960) مورد حمایت قرار گرفت. او نیز قاطعانه معتقد بود که برآورده کردن نیازهای مشتریان باید به عنوان هدف اصلی بنگاه­های تجاری مورد توجه قرار گیرد. سایر نویسندگان بعداً این ایده را به نام ((مفهوم بازاریابی)) گسترش دادند. از آن زمان به بعد، صاحب نظران ومدیران زیادی این فلسفه تجاری مشتری مدار را جزء تفکیک ناشدنی مدیریت روزانه خود قرار دادند(رجوعی،1387).کوهلی و جاوروسکی مفهوم بازاریابی را به عنوان فلسفه یا روش تفکری که تخصیص منابع و فرموله سازی استراتژی­های سازمان را هدایت می­سازد تعریف نموده و فعالیت­هایی شامل شناسایی و برآوردن نیازها وخواسته­های مشتریان، تمرکز بر تحقق اهداف سازمان در حین برآورده ساختن نیازهای مشتری و نیز انسجام تمامی نواحی وظیفه­ای جهت کسب اهداف سازمان از طریق پاسخ صحیح به خواسته­های مشتریان را به عنوان فعالیت­هایی جهت کاربردی سازی مفهوم بازاریابی معرفی کرده و سازمانی که در اجرای این فعالیت­ها می­کوشد، سازمان بازارگرا نامیدند(نایب زاده و حیدرزاده، 1388). نارور و اسلاتر بیان کردند که قلب بازارگرایی، مشتری­گرایی است. شرکت­هایی که می­خواهند بازارگرا باشند باید بدانند که نیازهای فعلی و آتی مشتریانشان چیست تا بتوانند برای آنان ارزش افزوده بیشتری ایجاد کنند. آنها نه تنها بر رضایت مشتریان تأکید کردند بلکه بر ایجاد ارزش افزوده بیشتر برای مشتریان از طریق افزایش مزایای خریدار یا کاهش هزینه­های او تأکید ورزیدند. همچنین آنها معتقد بودند که کارکنان در سازمان­های بازارگرا توجه زیادی به کیفیت ارائه خدمات می­کنند. کارکنان چنین سازمان­هایی وقت زیادی را با مشتریان خود می­گذرانند. تمایل به خلق ارزش ممتاز برای مشتریان و دستیابی به مزیت پایدار رقابتی یک کسب وکار را به سمت خلق و حفظ فرهنگی هدایت می­کند که برانگیزاننده رفتارهای معینی باشد؛ بازارگرایی فرهنگ سازمانی است که بصورت کارآ و اثربخش به خلق رفتارهای ضروری جهت ایجاد ارزش ممتاز برای مشتریان و در نتیجه عملکرد برتر کسب و کار می­انجامد(همان). شاپیرو(1988) مشتری­گرایی را این گونه تعریف می­کند: انتشار اطلاعات در مورد مشتریان در سراسر سازمان، تدوین استراتژی­ها و سیاست­های میان وظیفه­ای برای برآوردن نیازها، و دستیابی به حس تعهد گسترده سازمان به این طرح­ها.کوهلی و جاواروسکی (1990) اظهار می­کنند مشتری­گرایی نشان­دهنده میزانی است که اطلاعات مشتری به وسیله واحدهای سازمانی جمع­آوری شده و مورد استفاده قرار می­گیرد.نارور و اسلاتر(1990) بیان می­کنند که مشتری­گرایی فرهنگ سازمانی است که بطور کارآمد و مؤثر رفتارهای ضروری برای خلق ارزش برتر برای خریداران را ایجاد می­کند.

خرید و دانلود - 29,700 تومان