امروز دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 http://sell.cloob24.com
0

مقدمه

توانمند سازی در دوران مدیریت علمی در کانون توجه صاحب نظران مدیریت نبوده است. بعداز نهضت روابط انسانی مسائلی مانند رضایت شغلی، غنی سازی شغل و رهبری دموکراتیک مطرح شد و توانمندسازی کارکنان به عنوان یک هدف مهم و حیاتی سازمان مطرح گردید.

توانمندسازی به عنوان ایده ای مرتبط با عملکرد سازمان،آشکارترین ریشه هایش را در تشریح نظریه Y داگلاس مک گریگور (1960) در کتاب «چهره انسانی سازمان» دارد. این نظریه مبتنی بر ایجاد شرایطی برای حرکت افراد به سمت کسب اهداف به جای سرپرستی و هدایت تلاشهایش می باشد.نظریه مک گریگور و سایر عقاید و تجربیات به منظور توانمندسازی کارکنان مفروضات مشترکی دارند که نمایان ترین آنها عبارتند از:

1. سازمانهای تجارتی و صنعتی فقط بخشی از منابع فکری کارکنان را به کار می گیرند.

2. کنترل تنها یا بهترین شیوه نیل به اهداف سازمانی نیست و آن شیوه ای غیرممکن برای نیل به عملکرد سازمانی عالی و بهبود مستمر می باشد.افرادو تیم ها هنگامی موثرتر و کارآتر عمل می کنند که فرصت اعمال حداکثر نظارت در کارشان به آنها داده می شود.

3.شایستگی و صلاحیت مختص تعدادی اقراد متخصص نیست بلکه به طور وسیعی در همه سطوح یک

سازمان پخش می شود.

4. کارکنان نسبت به اموری که بر آنها نفوذ داشته و از آنها تجاربی کسب کرده اند مالکیت شخصی واحساس

مسئولیت بیشتری دارند. در تئوری مک گریگور مدیران دارای نگرش Yکارکنان را در تمامی سطوح تصمیم گیری مشارکت می دهند. ارتباطات به سمت بالا را ترغیب نموده و به دقت به نظرات و پیشنهادات کارکنان توجه می کنندو فرصت قبول مسئولیت های بزرگتر به افراد داده می شود. به دلیل تعهد مدیر به خود شکوفایی کارکنان، مدیر به دنبال فضای شغلی و توسعه شغلی افراد می باشد. در تئوری Y مدیر به تمامی سلسله مراتب نیازهای مازلو از نیازهای فیزیکی تاخودشکوفایی توجه دارد وفرض بر این است که نیازها و منابع انگیزشی همان گونه که برای افراد بالای سلسله مراتب است، برای افراد پایین نیز وجود دارد. بی تردید تئوریYمک گریگور یک فلسفه توانمند سازی در مدیریت است. در طول بیست سال گذشته صدها شرکت ثابت کرده اند که مشارکت ودرگیری کارکنان در کار و توانمند سازی به طور قطع ایده جدیدی نیست،بلکه توانمند سازی بیشتر از یک احتمال نظری یا تجربی شروع شده است. این پدیده اکنون راهنمایی برای توسعه است که سازمان ها می بایست برای حفظ قدرت، رقابت وبقای خود آن را بپذیرند.

اصطلاح توانمند سازی از دو دهه 1980 و1990 بسیار رایج شده است.توانمند شدن در رشته های روانشناسی، جامعه شناسی ودین شناسی ریشه هایی دارد که به دهه گذشته حتی قرنهای گذشته بر می گردد. آدلر در سال 1947 در زمینه روانشناسی مفهوم «انگیزه تسلط» را با تأکید بر تلاشی که افراد برای کسب تسلط در برخورد با جهان خود دارند، مطرح کرد. چندین دهه قبل، مفاهیم مشابهی معرفی شده اند. (وتن وکمرون، 1986).

وایت در سا ل 1959 بیان نمود «انگیزه اثر گذاری» یک انگیزه درونی است که باعث می شود چیزها اتفاق بیفتد. برهم در سال 1966 توانمند سازی را «واکنش روانشناختی» که برای آزادی از محدودیت ها اشاره دارد بیان نمود(وتن و کمرون،1986). در هریک از مطالعات، مفاهیم ریشه ای به مفهوم توانمند شدن یعنی تمایل افراد به تجربه خود کنترلی، به خود اهمیت دادن، و برای خود آزادی قائل شدن شباهت دارد.در جامعه شناسی، مفاهیم توانمند شدن در مورد بیشتر جنبش هایی که در آن مردم برا ی آزادی وکنترل اوضاع واحوال شخصی خویش مبارزه می کردند، اساسی بوده است در الهیات، مجادلات درباره اختیار وجبر وخودرأیی در مقابل تسلیم، قضا و قدر در مقابل ایمان، انسان گرایی در مقابل کثرت گرایی درطول قرنها به صورت داغ مطرح بوده است. ریشه همه این مباحث، اشکال تغییر یافته موضوع توانمندی در مقابل ناتوانی و درماندگی است (وتن و کمرون،1998).


خرید و دانلود - 29,700 تومان
0

توضیحات: فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

  • همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
  • توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
  • پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
  • رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

  • منبع :                      دارد (به شیوه APA)
  • نوع فایل: WORD و با فرمت doc

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

مدیریت دانش

دانش ومدیریت دانش

 دانش، به مجموعه تجربه ها، ارزش ها واطلاعات جدید گفته می شود. به عبارتی دیگر با جمع بندی تعاریف گوناگون  می توان گفت که دانش به عنوان منبعی در کنار منابع دیگری که از پیش از این در اقتصاد مورد توجه قرار داشت(کار، زمین،سرمایه)، به عنوان دارایی پرمایه مطرح می شود. در چنین ساختارهایی دیگر صنعت محور نیست، بلکه محور، دانش است ودر آن دانش کاران مشغول کار هستند. مدیریت دانش، فرایند کشف، کسب، توسعه وایجاد، تسهیم، نگهداری، ارزیابی و به کارگیری دانش مناسب درزمان مناسب در سازمان است که با ایجاد مناسب میان منابع انسانی، فناوری اطلاعات و ارتباطات و ایجاد ساختاری مناسب در سازمان است که با ایجاد پیوند مناسب میان منابع انسانی، فناوری اطلاعات و ارتباطات و ایجاد ساختاری مناسب برای دست یابی به اهداف سازمانی صورت می پذیردRamirez , 2006)).

) مفهوم داده، اطلاعات و دانش:

ایجاد دانش، سازماندهی و استفاده از آن جریان اطلاعات را تسهیل می کند.مهم ایناست که بین داده، اطلاعات و دانش تمایز قائل شویم.تمایز اصلی آنها در درجه سازماندهی و مفید بودن آنها نهفته است

 (, 2012 C.Shih).

داده:داده شاملتوصیف مقدماتیاز اشیا و رویدادها، فعالیتها و مبادلات است که ثبت، طبقه بندی و ذخیره شده اند، ولی طوری مرتب نشده اند که معنی خاصی را برسانند ومی توانند بصورت عددی، حرفی، شکلی و صدایی باشند.داده شامل حقایق ساختار نیافته درباره رویدادها، اهداف یا افراد است و بطور خلاصه می توان گفت داده ها آمار، ارقام و واقعیت های خام و پردازش نشده هستند.

اطلاعات: اطلاعاتعبارت از مجموعه ایاز داده ها هستند که در ذهن دریافت کننده آنها ایجاد معنی می کنند.اطلاعاتباید بهدریافت کنندهچیزی را ارائهنماید کهاو تا به حال نمی دانست و نمی توانست پیش بینی کند. به عبارت دیگر اطلاعات داده هایی هستند که پردازش، تبدیل و ترکیبشده اند تا شکل معین و معناداری بگیرند و آگاهی بیشتری را به فرد منتقل کنند.بطور خلاصه اطلاعات به داده های معنی دار و سازماندهی شده و مفید اطلاق می شود.

دانش: دانش شامل آگاهی و درک مجموعه ای از اطلاعات و اینکه چگونه این اطلاعات می توانند به بهترین نحوه به کار گرفته شوند می باشد.دانش مجموعه ای از اطلاعات مناسب ساخت یافته و الگو مدار در حوزه معین است می توان گفت که دانش شکل غنی شده و بارور شده اطلاعات می باشد که همراه با فهمیدن چگونگی و چرایی است (سرلک و فراتی،1391). دانش در هنگام کارکردن با اطلاعات و یا استدلال کردن براساس اطلاعات توسط مردم تولید می شود. بنابراین دربرگیرنده اطلاعات و اطلاعات نیز دربرگیرنده داده ها است.کلمه کلیدی در اینجا تفسیر کردن است. فرد از طریق محیط خود داده و اطلاعات را به دست می آورد و با تفسیر کردن آنها دانش خلق می گردد.می توان افراد را به عنوان سیستمهای اطلاعات دید. تفسیر اطلاعات وداده ها مبتنی بر دانش و تجربه ای است که هر فرد در آن لحظه دارا می باشد. این نظر منطبق با ایده ارائه شده از سوی داونپورت و پروساک است.از دیدگاه آنها دانش جریانی مرکب از تجربیات عینی، ارزشها، اطلاعات محیطی و بصیرت خبره  استکه چارچوبی برای ارزیابی و یکپارچه کردن تجربیات و اطلاعات جدید را فراهم می آورد (درویش و امیرخانی، 1388). دو نوع دانش وجود دارد یکی دانش آشکار و دیگری دانش ضمنی.دانش آشکار دانش رسمی است که می توان آنرا در گروه اطلاعات، طبقه بندی نمود و در قالب مدارک و اسناد سازمان قابل یافت می باشد.


Knowledge                              

Knowledge Management


خرید و دانلود - 29,700 تومان
0

پیشینه ومبانی نظری پژوهش استقرار مدیریت دانش

توضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

  • همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق
  • توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
  • پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
  • رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
  • منبع :                      دارد (به شیوه APA)
  • نوع فایل: WORD و با فرمت doc

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

مروری بر ادبیات تحقیقی مدیریت استراتژیک، تئوری سازمانی، مدیریت دانش و سیستمهای اطلاعاتی نشان‌دهنده تعاریف متعدد و نگاه‌های متفاوتی نسبت به دانش است. به نظر می‌رسد که دیدگاه غالب برای توصیف ویژگی‌های دانش، علی‌الخصوص در ادبیات تحقیقی مرتبط با سیستمهای اطلاعاتی، استفاده از یک سلسله مراتب برای داده‌ها، اطلاعات و دانش می‌باشد (علوی و لیدنر، 2001).

این رویکرد سلسله مراتبی، بین داده‌ها،اطلاعات و دانش تمایز ایجاد می‌کند که هر یک از آنها شامل عناصری اضافی در هر یک ازسطوح سلسله مراتب می‌‌باشند. بر اساس این سلسله مراتب، داده‌‌ها معرف اعداد خام، حقایق عینی و مشاهدات هستند. این داده‌ها هیچ نوع زمینه‌ای ندارند و بنابراین به طور مستقیم، معنادار و قابل تفسیر نیستند (زاک ، 1999).

اطلاعات، نتیجه قرار دادن داده‌ها در درون یک زمینه معنادار هستند (زاک، 1999). می‌توان این طور گفت که اطلاعات، داده‌هایی هستند که به صورت هدفمند مورد پردازش قرار می گیرند. دانش عبارت است از اطلاعاتی که اعتباریابی شده‌اند و مستند هستند (علوی و لیدنر، 2001)، یعنی اطلاعاتی که آماده بکارگیری درتصمیمات واقدامات هستند. بنابراین، دانش، مجموعه‌ای از  مهارتها، قواعد، بینشها، ایده‌ها، قوانین و روالهایی است که به رفتار تصمیم‌‌گیری و انجام اقدامات کمک می‌کنند.

اگرچه اتخاذ این رویکرد سلسله مراتبی نسبت به دانش سودمند است، امّا ندرتاً در برابر ارزیابی‌های وسواس‌گونه سربلند می‌شود. برای مثال، تومی(1999)، با قرار دادن دانش در بالاترین سطح زنجیره داده-اطلاعات-دانش مخالف است. وی، این سلسله مراتب را که از داده شروع و به دانش ختم می‌شود، معکوس کرده است و این طور ادعا می کند که دانش باید قبل از اطلاعات و داده‌ها حضور داشته باشند تا بتوان اطلاعات را از آن احصاء کرد و همچنین دانش باید قبل از اطلاعات حضور داشته باشد تا بتوان برای شکل دهی اطلاعات، نسبت به جمع آوری داده‌ها اقدام کرد. به علاوه، وی خاطر نشان می‌سازد که داده‌های خام، مادامی که تمامی داده‌ها تحت تأثیر فرآیندهای دانش و تفکراتی که منجر به شناسایی و جمع آوری آنها می‌شود قرار نگیرند، وجود خارجی نخواهند داشت. بنابر عقیده وی، به همین نحو، دانش در ذهن افراد مقیم است و زمانی که افراد شروع به سخن گفتن می‌کنند به آن ساختار دهند و باعث می‌شوند که دانش تبدیل به اطلاعات شود. زمانی که بازنمایی ثابت و معین و تفسیر استانداردی از اطلاعات وجود دارد، اطلاعات تبدیل به داده می‌شوند.

بر اساس چشم‌اندازهای بالا در رابطه با سلسله مراتب دانش، علوی و لیدنر (2001)، مشاهده کردند که نمی‌توان عامل متمایز کننده اطلاعات از دانش را در محتوا، ساختار، صحّت و یا کاربرد اطلاعات و دانش جست، بلکه دانش، صرفاً اطلاعاتی است که در ذهن افراد وجود دارد. دانش، اطلاعاتی شخصی شده است که مرتبط با حقایق، روالها، مفاهیم، تفاسیر، ایده‌ها، مشاهدات و قضاوتها می‌باشد. محققان بر این موضوع اصرار دارند که لازم نیست این دانش نو، منحصر به فرد، سودمند یا صحیح باشد. استدلال آنها این است که وقتی اطلاعات توسط فرد مورد پردازش قرار می‌گیرد، تبدیل به دانش می‌شوند و زمانی که دانش به صورت کلامی در قالب متون، اشکال گرافیکی، عبارات و سایر اشکال نمادین ارائه می‌شود، تبدیل به اطلاعات می‌شود.

تعاریف دیگری نیز از دانش موجود است. زاک (1999)، دانش را اینگونه تعریف کرده است: دانش آن چیزی است که ما بدان اعتقاد پیدا می‌کنیم و بر اساس جمع آوری سازمان یافته و معنادار اطلاعات از طریق تجربه، ارتباطات و یا استنباط برای آن ارزش قائل هستیم. داونپورت و پراساک (1998)، دانش را بدین صورت تعریف کرده‌اند: آمیزه‌ای شناور از تجارب، ارزشها، اطلاعات زمینه‌ای و بینشهای تخصصی است که چارچوبی را برای ارزیابی و آمیختن تجارب و اطلاعات تازه با تجارب و اطلاعات قدیمی فراهم می‌کند. اکثر تحقیقات منتشر شده، تعریف داونپورت  و پراساک (1998) ملاک عمل قرار داده‌اند.

طبقه‌ بندی دانش

شیوه‌ معمول دیگر برای تعریف دانش، طبقه‌بندی دانش به صورت اشکال متفاوت است. برای مثال، نوناکا (1994)، به دنبال کارهای انجام گرفته توسط پولانی، دانش را به دو شکل آشکار و ضمنی طبقه‌بندی کرده است. به اعتقاد نوناکا (1994)، دانش آشکار، دانشی است که قابلیت فرمول بندی، مستند سازی، ضبط و کد گذاری را دارد و به سادگی می‌توان آن را مخابره کرد و یا بین افراد انتقال داد. این شکل از دانش، شامل رویکردهای نظری، دستورالعمل‌ها، پایگاههای اطلاعاتی، طرحها، اسناد مربوط به کسب و کار،خطوط راهنمای کلی، مدلهای فرآیندی و غیره می‌شود. در مقابل، دانش ضمنی، به طور عمیق، ریشه در اقدامات، ایده‌ها، تجارب و ارزشهای افراد دارد و مکتوب کردن و یا فرمول بندی آن بسیار دشوار است. پولانی  (1966)، ماهیت بنیادین دانش ضمنی را در این عبارت خلاصه کرده است: ما بیشتر از آنچه که می‌توانیم بر زبان بیاوریم، می‌دانیم. وی با بیان مثالهایی روزمره نظیر توانایی تشخیص چهره یک آشنا، دانش ضمنی را توضیح داده است. نوناکا (1994)، ملاحظه کرده است که دانش ضمنی، متشکل از دو مؤلفه است: فنی و شناختی. مؤلفه فنی، اشاره به "دانستن  چگونگی و یا مهارتهای غیررسمی و شخصی حرفه اشاره دارد و مؤلفه شناختی، اشاره به عقاید، ایده‌آلها، ارزشها، طرحواره‌ها و مدلهای ذهنی عمیقاً ذاتی فرد اشاره دارد. محققان خاطرنشان کرده‌اند، در حالی که تفصیل و فرمول‌بندی مؤلفه شناختی دشوار است، امّا این مؤلفه، شیوه نگاه ما نسبت به جهان را شکل می‌دهد.

دانش را می‌توان به صورت فردی و جمعی نیز طبقه‌بندی کرد (نوناکا، 1994). دانش فردی در درون سر افراد جای دارد، در حالی که دانش جمعی در اقدامات جمعی گروه‌ها و سازمانها وجود دارد. نوناکا (1994)، خلق دانش سازمانی



خرید و دانلود - 28,600 تومان