مبانی نظری و پیشینه تحقیق سازه طلاق
از نظر فقه اسلامی طلاق به انواع زیر دسته بندی می شود:
طلاق رجعى:طلاقى است که به درخواست مرد جارى مىشود و در آن وى موظف است تمام حقوق زن را از قبیل صداق، نفقه، پوشاک و مسکن براى مدت 100 روز (زمان عده) تأمین کند. در این نوع طلاق،مادامى که عده زن منقضى نشده باشد، مرد مىتواند به زن خود رجوع کند و با رجوع مزبور، بدون تحلیل نکاح و عقد جدید، مىتوان با او زندگى کند. در این حال طلاق باطل مىشود (محقق حلی، 1374).
طلاق باین: طلاقى است که در آن مرد حق رجوع به زن خود را ندارد، یعنى برعکس طلاق رجعی، نمىتواند بدون جارى شدن عقدى جدید به او رجوع کند و در برخى از انواع آن، اگر مرد بخواهد به زن خود رجوع کند، لازم است تجدید نکاح کند (محقق حلی، 1374).طلاق باین انواعى دارد:
1- طلاق دختر صغیر یعنى دخترى که هنوز 9 سال تمام ندارد.
2- طلاق زن یائسه یعنى زنى که به سن نازائى (حدود 50 سالگى) رسیده و دیگر نمىتواند بچهدار شود.
3- طلاق در دوران نامزدى یعنى پیش از انجام مراسم عروسى
4- طلاق زن سه طلاقه یعنى زنى که او را سه بار متوالى پس از ازدواج طلاق داده باشند.
5- طلاق خلع یا خلعى که در آن زن بهدلیل کراهتى که از شوهر خود دارد در مقابل مالى که به او مىبخشد طلاق مىگیرد.
6- طلاق مبارات که در آن طرفین بهعلت کراهتى که از هم دارند به طلاق اقدام مىکنند. در طلاق مبارات، زن مالى را که کمتر از مهر او است به مرد مىپردازد (محقق حلی، 1374).
طلاق عدى: طلاق عدّى یا طلاق عدّه در دو مفهوم بهکار مىرود:
1- طلاق زنى که 9 بار (3 بار در 3 بار) طلاق گرفته و بعد از هر سه طلاق، محلّلى وجود داشته است. اینگونه طلاق در هیچ صورتى حق رجوع ندارد (محقق حلی، 1374).
2- طلاق زنى که شوهر او در موقع عده رجوع کرده و بعد او را دوباره طلاق داده است (صدر، 1385).
در متون اسلامى بهگونه دیگرى از طلاق تحت عنوان 'طلاق ایلاء' برمىخوریم که در دوره پیش از اسلام در عربستان رواج داشت. طلاق ایلاء طلاقى بود موقت که به مدت 4 ماه یا بیشتر جارى مىشد. اسلام این طلاق را غیرشرعى و ممنوع اعلام کرد (صدر، 1385).
مراحل طلاق ممکن است دشواری ها وتنش هایی را پدید آورد که بر زن و شوهر و فرزندان و خویشاوندان و دوستان آنها نیز تاثیر گذار باشد. این مراحل عبارتند از:
1- طلاق عاطفی: بیانگر رابطه زناشویی روبه زوال است.تنش دائمی زن وشوهر معمولاًبه جدایی منجر می شود.
2- طلاق قانونی: در این مرحله از طلاق به ازدواج پایان داده می شود.
3- طلاق اقتصادی که به تقسیم ثروت ودارایی ها مربوط می شود.(البته مطابق با قانون هر جامعه)
4- طلاق اجتماعی: به تغییر در دوستی ها ودیگر روابط اجتماعی مربوط می شود که فرد طلاق گرفته با آن سرو کار دارد.
5- طلاق روانی: در این مرحله فرد باید پیوندها و وابستگی عاطفی را قطع کند وبا الزامات تنها زیستن روبه رو شود. با توجه به مراحل فوق می توان نتیجه گرفت طلاق روانی سرچشمه انواع دیگر طلاق هاست. از میان پنج طلاقی که اتفاق می افتدَ طلاق ردیف سه تا پنج بیشتر گریبان زن را در جامعه ما می گیرد و در این موارد آسیب پذیری زن در جامعه ما بسیار بیشتر از مرد است واین بیانگر فاصله ای است که بین زن و مرد در جامعه ما وجود دارد و آسیب های بعدی را برای زن در طول زندگی و پس از طلاق ایجاد می کند اما در مراحل اول و دوم زن و مرد کم و بیش آسیب پذیرند (علیزاده،1388).
طلاق انواع مختلفی دیگری نیز دارد که عبارتند از:
الف- طلاق توافقی:
در قانون چیزی به نام طلاق توافقی وجود ندارد و در واقع طلاق توافقی محصول ابتکار زنانی است که در برخورد با نواقص قانون مردسالار آن را به وجود آورده اند و با توجه به این که در قانون، طلاقی به نام خُلع وجود دارد، در این نوع طلاق به واسطه کراهتی که زن از مرد دارد، باید مالی کم تر، معادل یا بیشتر از مهریه خود را به مرد بدهد تا او راضی به طلاق کند. قضات دادگاه ها نیز طلاق توافقی را به لحاظ قانونی با مواد مربوط به طلاق خُلع توجیه می کنند (علیزاده،1388).به هر حال، به طلاق هایی که هر دو طرف با اصل طلاق و اجزای فرعی آن از قبیل: مهریه، نفقه، جهیزیه، اجرت المثل، حضانت و ملاقات فرزندان مشترک توافق کاملی دارند طلاق توافقی گفته می شود که در حال حاضر، رایج ترین شکل طلاق است. در این حالت، همسران برای این که بتوانند زودتر از یکدیگر جدا شوند اقدام به طلاق توافقی می کنند.
در این نوع از طلاق، هر دو طرف از این موضوع رضایت دارند و در مورد حقوق مالی زن مانند: مهریه، جهیزیه و حتی حضانت فرزندان با یکدیگر به سازش می رسند. این توافق در حکم دادگاه ثبت می شود و ضمانت اجرای قانونی پیدا می کند. ولی متأسفانه از آن جایی که زن ها هیچ ابزاری برای راضی کردن همسر خود ندارند، معمولاً با بخشش تمام امتیازات و حقوق خود، همسرشان را به جدایی راضی می کنند. چون مردان باید تمام حق و حقوق همسرشان را هنگام طلاق بپردازند، معمولاً درخواست طلاق نمی دهند، بلکه عرصه را آن چنان بر زن تنگ می کنند تا او درخواست طلاق بدهد و قسمت عمده حق و حقوق خود را ببخشد.
به همین دلیل بیشتر طلاق ها از سوی زنان و بیش ترین نوع جدایی هم طلاق توافقی است. در این گونه از طلاق، چیزی از همسران سؤال نمی شود و حکم به سادگی صادر می شود. هم چنین، زوج ها خوب راهنمایی نمی شوند و مشاورانی که به آن ها آگاهی دهند نیز وجود ندارند. شاید بتوان مهم ترین علت طلاق های توافقی را چالش های قانونی دانست. این چالش ها هم برای زن و هم برای مرد مشکلاتی ایجاد می کند که باعث می شود افراد ترجیح دهند به جای این که چندین میلیون تومان پول وکیل دهند، یا چند سال درگیر پیچ و خم های قانونی باشند و مدام از پله های دادگاه ها بالا و پایین بروند، در یک برآیند کلی تصمیم به طلاق توافقی بگیرند؛ زیرا آن ها فکر می کنند با این کار هم صرفه جویی مالی می کنند و هم از لحاظ روانی آسوده تر هستند.
یکی دیگر از دلایل طلاق های توافقی، ترس از تجارب تلخی است که دیگران به علت چالش های قانونی طلاق غیر توافقی داشته اند. درصورتی که طلاق توافقی ظرف یک هفته صورت می گیرد. اما ایراد این نوع طلاق آن است که برای چاره اندیشی درست، به افراد زمان نمی دهد. در حالی که بسیاری از افراد در چالش هایی که دادگاه ها برایشان ایجاد می کنند متوجه می شوند که راهی برای زندگی دوباره وجود دارد. بنابراین یکی از مناسب ترین راه حل ها برای کاهش طلاق های توافقی، آموزش مهارت های ارتباطی و زندگی است(علیزاده،1388).
ب- طلاق عاطفی:
در کنار طلاق توافقی، نوع دیگری از طلاق نیز به چشم می خورد که به «طلاق عاطفی» مشهور است. به این معنا که خانواده هایی وجود دارند که از یکدیگر جدا زندگی نمی کنند، اما از لحاظ عاطفی و احساسی از یکدیگر جدا هستند (صادقی، 1388). در این گونه از طلاق که امکان اثباتش سخت است، زن و مرد به همراه فرزندان خود در یک خانه زندگی می کنند؛ اما عملاً همسران با یکدیگر ارتباط عاطفی اندکی دارند. در این نوع از زندگی که فقط نام خانواده را یدک می کشد، فرزندان در فضایی سرد رشد می کنند و تنها از این موقعیت برخوردارند که دیگر نیاز ندارند خود را فرزند طلاق معرفی کنند. البته مشکلات این نوع خانواده ها خاص است و با گذشت زمان پیچیده نیز می شود؛ به شکلی که ممکن است یک زوج پس از سال ها زندگی در این شرایط با بزرگ شدن فرزندانشان در سنین میان سالی تن به طلاق دهند(شهنی، 1388).
منشا زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها بر نمی گردد بلکه تحت تاثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگی های مشترک نه یک زن تابع مطلق چهار چوب تمایلات مرد خود می باشد و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی های ابزاری امروزی، شرایطی را برای بسیاری از زوج های جوان فراهم می سازد که از یک طرف تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و از طرفی دیگر بنا بر برخی مصلحت ها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمی توانند به سادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان و روان شناسان غربی «طلاق عاطفی» لقب داده اند. (میرزا خانی، 1387)
ظهور انتظارات جانبی و بعضا زائد در کنار انتظارات واقعی زندگی و در نتیجه تحت شعاع قرار گرفتن رفتارهای متقابل در تامین یا عدم تامین انتظارات و پیدایش این انتظارات بیشترین نقش را در بر هم زدن قواعد اصلی زندگی ایفا می نماید. حال اگر این فرد به نوعی با برخی محدودیت های اخلاقی برای سرانجام خود مواجه باشد و راه به سوی طلاق قانونی مسدود باشد، زندگی ظاهرا ادامه می یابد اما با کوهی از مشکلات و معضلات درونی! این مشکلات و معضلات عملا زندگی را با نوعی جدایی خصمانه مواجه می سازد و طرفین تنها چیزی را که بهره مند هستند نوعی جدایی روانی است که اگر به این مساله دقت شود مشاهده خواهد شد که به مراتب آثار روحی و روانی آن مخرب تر از طلاق قانونی است (میرزا خانی، 1387).
تعارض های ناشی از طلاق عاطفی
صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر ملاحظات احتمالی و وجود فرزندان تبدیل به عادتی تحمیلی وگاها ناخوشایند برای والدین می شود، اما از هم پاشیدن انگیزه وجایگزین شدن رخوت ها و کدورت ها به خودی خود طرفین را با توجه به مشکلات روحی خود با تعارض های متعدد مواجه می کند. احساس ناکامی از خطرناک ترین عواقب طلاق عاطفی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون ورفتارهای ضد اجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و آثار سوء طلاق عاطفی (زندگی هایی که ظاهراً ادامه دارند، اما در باطن بسیار وخیم تر از جدایی معمولی است) مطالعات عمیق وآکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است. در حالی که با مشاهده بافت زندگی های ایرانی ونوع تحمیلاتی که معمولاً از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است پی می بریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت می شود(علیزاده، 1388).
به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فرو کش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولا این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد،همچنین گاهی مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی در امور گله مند هستند. به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فرهنگی و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود. دژکام (1381) بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی از مهمترین آسیب های ناشی از مولفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است» (رسولی، 1387).
روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولا این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود. بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد (رسولی، 1387).
خرید و دانلود - 29,700 تومان
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 29 دی 1402 (12:05)
- گزارش تخلف مطلب